نگرش ماساژور برای همسرمبرای همسرم یک ماساژور صدا کردم. من یک فاخته فاخته بودم
سلام یک روز به دلیل معده درد زودتر از محل کار بیرون آمدم و در حال نزدیک شدن به خانه با همسرم تماس گرفتم. اگر بیرون است، می خواستم به خانه برود. من در خانه هستم عشقم گفت چند دقیقه اینجا خواهی بود گفتم 10 دقیقه بعد من آنجا خواهم بود. ما در مجتمعی در Beylikdüzü زندگی می کردیم، ماشین را پارک کردم، وارد آپارتمان شدم، منتظر آسانسور بودم، در باز شد، به پسر کوچکتر از خودم سلام کردم و به خانه رفتم. وقتی همسرم در را باز کرد کمی خسته به نظر می رسید ما همدیگر را بوسیدیم من رفتم داخل اتاق اول نشستم در اتاق نشیمن همسرم گفت برای شکم شما چیز خوبی تهیه می کنم او به آشپزخانه رفت من نتوانستم طاقت نیاوردم به اتاق خواب رفتم. وقتی روی تخت دراز کشیدم دستم خیس شد صاف شدم این مایع لزج نطفه بود با نوک زبونم مزه اش رو نچشیدم نزدیک یک هفته بود که با همسرم رابطه نداشتیم. از تخت بلند شدم، به تخت نگاه کردم، موها بود، کاملاً به هم ریخته بود. رفتم تو آشپزخونه گفتم تا کی؟ گفت چه عشقم، راستش را بگو تا کی گفتم، ایستاد و شروع کرد به گریه کردن، تو به من علاقه ای نداری، من یک زن جوانم، توقع داری چه کار کنم، شروع کرد به گریه...